جدول جو
جدول جو

معنی پا افشردن - جستجوی لغت در جدول جو

پا افشردن
پا فشردن، اصرار و ابرام کردن، پافشاری کردن، ایستادگی کردن، پایداری کردن
تصویری از پا افشردن
تصویر پا افشردن
فرهنگ فارسی عمید

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پای افشردن
تصویر پای افشردن
پا فشردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پی افشردن
تصویر پی افشردن
پایداری کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پی افشردن
تصویر پی افشردن
پافشاری کردن، پایداری کردن، پی فشردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پا فشردن
تصویر پا فشردن
پای فشردن، اصرار و ابرام کردن، پافشاری کردن، ایستادگی کردن، پایداری کردن
فرهنگ فارسی عمید
میسر شدن دست دادن: اگر پا بیفتد، اتفاق خوب یا بدی پیش آمدن: پای بدی برایم افتاد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پای فشردن
تصویر پای فشردن
مصر بودن
فرهنگ واژه فارسی سره
پافشاری کردن ایستادگی کردن پایداری کردن پاییدن پای داشتن پای افشردن: (پافشردی بردی) (حکمت)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ران افشردن
تصویر ران افشردن
برانگیختن اسب و مانند آن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پای فشردن
تصویر پای فشردن
پا فشردن، اصرار و ابرام کردن، پافشاری کردن، ایستادگی کردن، پایداری کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پی فشردن
تصویر پی فشردن
ثابت قدم بودن، استوار کردن، پی فشاردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پی فشردن
تصویر پی فشردن
پافشاری کردن، پایداری کردن، پی فشردن، برای مثال نشاید در آن داوری پی فشرد / که دعوی نشاید در او پیش برد (نظامی۶ - ۱۰۹۸)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پی فشردن
تصویر پی فشردن
((پِ. فِ شُ دَ))
پافشاری، اصرار
فرهنگ فارسی معین
پافشاری کردن ایستادگی کردن پایداری کردن پاییدن پای داشتن پای افشردن: (پافشردی بردی) (حکمت)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پافشردن
تصویر پافشردن
((فِ شُ دَ))
اصرار کردن، ایستادگی کردن، پافشاری کردن
فرهنگ فارسی معین